یک نظریه از عبید زاکانی
نوشته شده توسط : مصطفی کیان

*یک نظریه از عبید زاکانی*

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله
نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی
رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده
نگهبان نگمارده‏اند؟»


گفت:
«می‌دانند که *به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله*.» خواستم
بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده
گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند *خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش
کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!*





:: بازدید از این مطلب : 551
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: